۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

همه چیز داشت خوب پیش می رفت



نمی دونم چطور شد که یاد کودکی هام افتادم!!! خیلی وقته که حسی برای فکر کردن به دوران خوش کودکی نیست.
کلاس سوم ابتدایی بودم که یک روز معلممان که اگه اشتباه نکنم "عدالت نیا" فامیلش بود از تک تک بچه های کلاس پرسید می خواید چیکاره بشید؟ یادمه خیلی از بچه ها می گفتن دکتر یا مهندس. اونایی هم که یه کم شر تر بودند می گفتن پلیس. نوبت به من که رسید گفتم " کشاورز". یهو خیلی از بچه ها زدن زیر خنده!
گذشت...
از اون کلاس ما بعید می دونم بالای دو سه نفر دیپلم گرفته باشن ولی همه چیز برای من خوب پیش می رفت، درسم هم بد نبود. سال اول کنکور مهندسی پلیمر قبول شدم ولی همون ترم اول انصراف دادم و سال بعدش رفتم رشته ماشین آلات کشاورزی.

همه چیز داشت خوب پیش می رفت ولی ...
الان هرچی فکر می کنم نمی دونم چی شد که سر از یه جای دیگه درآوردم. شاید همش تقصیر این اینترنت لعنتی بود. هرچه بود امروز من دارم به روشی زندگی می کنم که یک روزی فکرش را نمی کردم. راستش را بخواهید خیلی دوست دارم برگردم به پنج سال پیش!!!



۱ نظر:

هلیا گفت...

همه می خواستند دکتر شوند
زمان ما
من اما معلمی را عـ اشـ ق بودم
و عـ شـ ق می ورزیدم به کتاب هام!